Emi❤k-pop2

💎my love k-pop💎

Emi❤k-pop2

💎my love k-pop💎

Emi❤k-pop2

سلام دوستان
من امیلیا آریامنش هستم
18سالمه طرفدار کره هستم
امیدوارم از وبلاگم نهایت لذت رو ببرید
از من و بلاگم حمایت کنید
نظراتتون رو هم با من در میون بگذارید
با تشکر

بایگانی

who are you ep:4

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۷ ق.ظ

امیلیا:

سلام دوستان ببخشید دیر شد

اینم قسمت 4 داستان کوتاه خون آشامی تو کی هستی

نظر فراموش نشه ممنـــــــــون

شب بخیر ^^


با وسایلم رفتم توی اتاق و وسایلم هامو گذاشتم توی کمدی که اونجا بود و نشستم روی تخت خوابی که گوشه دیوار بود

با انگشت دست راستم بازوی دست چپم رو محکم نیشکون گرفتم که جیغم رفت بالا:نه خواب نیستی جیون نیستی راحت باش..

خوب تونستم با این قضیه کنار بیام نمیدونم شایدم نتونستم..اخه هنوز میترسیدم..

یکم دراز کشیدم و خوابیدم نمیدونم چه جوری خوابم برد انگار واقعا خستم بود..

××

چشمام رو کم کم باز کردم از اتاق خارج شدم رفتم سمت دستشویی خندم گرفته بود یه روز نشده بود من اینجا چه سریع همه جا رو یاد گرفتم..

بعد از شستن دست و صورتم چشمام رو روبه روی آینه باز کردم یهو خشکم زد..این کیه توی آینه؟؟

واقعا؟؟واقعا منم؟؟

پوست صورتم سفیدتر شده بود لبام مثل سیب سرخ شده بودن زیر چشمام سیاه شده بود و خود چشمام ره رنگ مشگی خالص بود..خدایی خیلی خوشگل شده بودم..

دهنم باز مونده بود..چرا یهو این جوری شدم؟؟نکنه به خاطر خون انسانه؟؟

پس بگو چرا انقدر رومئو خوشگله..ولی بازم دلیل نمیشه چرا این جوری شدم؟؟

از دستشویی خارج شدم وسط راه خوردم به رومئو با دیدن من خشکش زد یهو من من کنان زیر لب گفت:خیلی خوشگل شدی..

لب خندی زدم:ممنون..چرا این جوری شدم؟؟

رومئو:چون یه خون آشامی

جیون:خسته نباشید چند ساعت فکر کردی خودمم میدونم خون آشامم

خندید:گفتم که چون دیگه یه خون اشام کاملی منم از اول این جوری نبودم یه پسر معمولی به اسم جونگ مین..عا راستی از این بحث خارج شیم بریم سر یه چیز مهم

جیون:مهم؟؟

رومئو: یس خون اشاما نمیتونن توی ظهر راحت بگردن یه طلسم هست به اسم ماه و خورشید..

ما نفرین شدیم توسط خورشید گرگینه ها هم نفرین شدن توسط ماه هر ماه یک بار دردی رو تحمل میکنند تا گرگ بشن..

جیون:جااانم؟؟؟نگو گرگرنه ها هم وجود دارن

بازم خندید:خیل بامزه شدی..باشه نمیگم تا نترسی..

جیون:من نمیترسم فقط شکه شدم..

لبخندی زد و سری تکون داد:خب بریم تمرین؟؟

سری تکون دادم و همراهش راه افتادم وارد یه اتاق شدیم کاملا سفید..یه صندلی بود:بشین..

جیون:من؟؟

رومئو:اره بشین و چشمات رو ببند..

همون کار رو کردم:خب به هیچی فکر نکن و تمرگز کن..باید تمام درد ها و شادی هایی که تویدرونت هست رو خالی کنی..

جیون:اخه چه جوری به هیچی فکر نکنم نمیشه همون لحظه ای که دارم به چیزی فکر نمیکنم همونه که دارم فکر میکنم بهش فکر نکنم..

رومئو:یه لحظه نفس بگش همشو با هم گفتی نه من فهمیدم چی گفتنی نه خودت فهمیدی چی گفتی.

خندم گرفتم به خدایی راست گفت خودمم نفهمیدم چی گفتم..نه فهمیدم..اصلا بیخیال..

دیگه ساکت شدم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم ریلکس شده بودم درونم اروم شده بود..

رومئو دستم رو گرفت و دور هر دو دستم بازو بند از چندتا آهنگ وصل کرد خدایی انقدر سنگین بود که همراه دستم از روی صندلی افتادم یهو گرفتم:معلوم هست چی کار میکنی این چیه؟؟

رومئو: بهت بازو بند اهنی وصل کردم که درحال تمرکز کردن به اینا مصلت بشی..باید اینا رو یه ساعت روی دستت نگه داری تا بازوی دستت قوی بشه..

کم مونده بود اشکم در بیاد خیلییی سنگین بودن..

همون کار رو کردم خدایی جد در جدم در اومد تا اینکه بازو بند رو از دستم کند یه نفس راحت کشیدم..

چندساعتی رو مشغول تمرین بودیم نمردم یه چند تا حرکت خفن یاد گرفتم..

رومئو بیشتر روی ارامش درونم تاکید داشت..این جوری بود که میتونستم خودم رو پیدا کنم و اون خنجر رو به دست بیارم..

از اتاق تمرین خسته و کفته اومدم بیرون رفتم یه دوش گرفتم برگشتم اتاقم..زیر زمین؟؟خونه؟؟عجب

از اونجایی که خون اشام تشریف دارم نمیتونستم بیام بیرون برای همین نه میدونستم ساعت چند نه چه روزیه ماشالا هزار ماشالا گوشی اینجا آنتل نمیده هیچ تنظیماتشم خراب شده تنها کاری که میکنه یه عکس گرفتنه یه اهنگ گوش دادن والا همینم جای شکر داره..

با گوشیم کلی عکس از خودم گرفتم و یکیش رو گذاشتم روی صفحه..

از اتاقم خارج شدم با این قیافه من نیازی به آرایش نبود همینش خوب بود یکم غذا درست کردم و میز رو چیدم..

میخواستم برم رومئو رو صدا بزنم ولی خودش اومد:خب از اونجایی که خیلی دلم برای غذایی انسانی تنگ شده ولی مجبوریم گوشت اهو با خونش بخوریم J

با اون لبخند زیباش سری تکون داد و نشست رو به روم:خب از خودت بگو

جیون:من امم خب 24 سالمه از وقتی بچه بودم خانوادم رو از دست دادم زندگی سختی داشتم به هزار بدبختی پول غذا و لباسم رو فراهم کردم الانم که خون آشام شدم کلا کم مونده عقلم رو از دست بدم..

یهو زد زیر خنده:خخخخههه خیلی خنده دار حرف زدی وااای خدا از دست تو..

جیون:راستی تو چند سالته؟؟

رومئو:خخخ بهت گه گفتم 205

جیون:نه اونو نه به انسانی چند میشه؟؟

رومئو یکم فکر کرد:خب نمیدونم تو فکر کن 30سالمه..

یهو با تعجب گفتم:30؟؟؟نه بابا میزنه خیلیی جوون باشیااا..

خندید:نمیدونم

غذام تموم شد خب یه گوشت بیشتر نبودااا..

پایان قسمت 4 "

نظرات  (۱۴)

۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۶ ملیـــــــMelisaـــــــسا
کم بود ولی قشنگ بود مرسی امیلیا جونم
پاسخ:
آره حال نوشتن نداشتم
والا خدا رو شکر خوب شده وگرنه خودم که خوندمش خیلی بد بود که
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۰ ملیـــــــMelisaـــــــسا
ما که شانس نداریم مثل جیون خون اشام خوشگل بشیم
اگرم بشیم زشت زشت خخخخخخ
پاسخ:
خخخخخ اره والا دقیقااا خخخ

سلاااااااام اجییی بالاخره گذاشتیییییییییی
ممنوووون
الان میخونمش
پاسخ:
سلام سونیا جون
بله ببخشید دیر شد
:)
اونی خیلی کم بود
ولی قشنگ بود ممنون
خیلی دوست دارم بدونم چه جوری داداشش رو میکشه
پاسخ:
اخه وقت نوشتن نداشتم اینم به خاطر شما دوستام نوشتم
:) یکم صبر کنی دو قسمت دیگه تموم میشه میفهمی
سلام اجی امی
پاسخ:
سلام هوو جونم
خیلییییییی قشنگ بود دمت گرم
من کامل خوندمش ببخشید توی بقیش نظر نذاشتم ایشالا سریع بعد کامل میزارم برات
ادامشو بزار خییلی خوب بود
پاسخ:
خوشحالم راضی بودی ممنون از تو
اشکالی نداره گلم
چشم
اخ یادم رفت بهت بگم چقدر بی ادبم
خسته نباشید اجی
پاسخ:
خخ اشکالی نداره گلم
سلامت باشی ممنون
چرا انقدر کم بود
پاسخ:
وقتم کم بود اجی
ادامه نداره چرا
جای قشنگش بود
امیلیا جان لطفا سریع بزار
پاسخ:
اگه وقت کنم چشم فاطمه جون حتما میزارم
۰۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۰ لاکپشت های نینجا
خستههههه نباشی
عالی بود و هم چنان کم
ادامه میخوایم
پاسخ:
سلامت باشی ممنون از تو
ایشالا بعد
salam azizam
dastanet ghshang bod
vaghean dast mariza
پاسخ:
سلام زهرا جون
ممنون عزیزم خیلی خوسحالم کردی
عالییییییییییییی بود هرچی بگم کم گفتم
پاسخ:
ممنون عزیزم نظر لطفته
اجی قشنگ بعدی رو کی میزای واقعا مشتاق خوندنشم
پاسخ:
هنوز ننوشتم عزیزم چون درگیره کنکور ام دارم میخونم وقت نوشتن ندارم
راستی امیلیا جون اگه مشکلی نیست تا من شمارم رو بهت بدم با هم یه داستان بنویسیم
پاسخ:
عزیزم من گوشی ندارم فعلا با همین لب تاب دارم کار میکنم بیشتر سرم توی کتابه ببخشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی